سوم محرم (حضرت رقیه سلام الله علیها)
10 مرداد 1401
یکی بود یکی نبود
صورت من شده کبود
آخه کنار قافله حرمله بود
عمو نبود
یکی بود یکی نبود
هیشکی به جز خدا نبود
پناهی جز یه بوته خاک
میان اون صحرا نبود
دست یکی گوشواره بود
دست یکی گهواره بود
انگشترت رو که دیدم
موهام سفید شد زود زود
یکی بود یکی نبود
تو قافله سقا نبود
از اون همه آب زلال
یه قطره سهم ما نبود
یکی بود یکی نبود
شکستیم از عمق وجود
اگه میگفتیم آب می خوایم
سهم ما جز کتک نبود
یکی بود یکی نبود
غیر بابا هیشکی نبود
تا که میگفتم بابایی
مارو زدن
جان بابا جان بابا